ازیناست که میگم نخونید:)

متن مرتبط با «خصوصی های یک نوعروس» در سایت ازیناست که میگم نخونید:) نوشته شده است

مشت های کوبنده

  • اومدیم یه جایی دوتا پلاستیک شکلات دادن دست دوتا بچه تخس با یه ضربی میکوبن.. بابا اینا اشتباه گرفتن این مشتارو باید حواله اسرائیل اشغالگر کنی بچه جون مگه حمله چریکی اینجاست اینجور پرت میکنی چرا مادر پدرا توجیه نمیکنن بچه هارو, ...ادامه مطلب

  • اینجوری تبریک میگن(رمز به دوستانی که بشناسم داده میشود:))

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • یک قدم

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • دختری که رهایش کردی

  •   خواستم براتون از لذت خوندنش بگم، که بنظرم اومد همین کافیه:) من که دوست داشتم.   می‌ دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشت می‌ سپری؟ یه جورایی بهت خوشامد می‌‌ گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشت, ...ادامه مطلب

  • یک نفر آدم

  •   نمی دانم .... نمیدانم چه میخواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد     +یک نفر آدم، به اندازه ده نفر خسته.. و به اندازه یک شهر دلگیر +خسته هستم!آیا میشناسیدم؟, ...ادامه مطلب

  • موهایم هوس دست نوازش دارند..

  • لعنتی اسمش سردرد است. اوج که میگیرد، درد بی درمان است...تمام جسم و جانم را زیرو رو میکند..آن روی مدفون شده را.... انگار که گدازه ای در جمجمه ام گذاشته باشند همانقدر تبدار..میسوزم... داشتم میگفتم آن, ...ادامه مطلب

  • من پای بدی های "تو" هم میمانم

  •   ساعتی را میهمان من باش..خیالت راحت تنها یک مهمانی ساعتی است، راه ما از همان اول جدا بود و هست..دیگر اصرار به گره خوردن این راه نیست،اصرار که نه،حتی میل و اشتیاقی هم نیست..اخریین بار که خواستی گره ر, ...ادامه مطلب

  • سرتان را زیر برف نکنید!این یک حقیقت است.

  • یبار یه نفر یه حرفی بهم زد،خیلی برام گرون تموم  شد،خیلی بهم برخورد امروز با دوستم رفته بودیم بیرون جلوی این عروسک فروشیا ادا در میورد دوستم و داشتیم میخندیدیم یاد اون حرف افتادم دیدم تو این موقعیتم م, ...ادامه مطلب

  • یک اتفاق خوب کم دارد..رخ بده!

  • کاش نه اندوهی و نه افسوسی،که هزار پاره خوشی میبارید بر سرمانآرزو کردن که عیب نیست،دلم هر گاه و بیگاه فقط یک چیز میخواهد"خوش خبری"+از بهاره کیان افشار با کمی تغییر , ...ادامه مطلب

  • تنهایی من..

  • -دقت کردی وقتایی که ناراحتی،چقدر باید نازتو کشید آخرشم حرف نمیزنی؟ +یکی دیگم اینو بهم گفته بود.. -بابا تو دختری خیر سرت یکم گریه کن ناز کن الکی ناز بیا گریه کن. +اینم آشناست،یکی گفته:) -میخوای به همی, ...ادامه مطلب

  • هراس تنهایی

  • قبل رقصیدناز جیب این کتی که سال ها نپوشیده بودمشپروانه ای یافتم کهجز خرده رنگ هایی به هم ریختهسرِ انگشتانم،چیزی از بال برایش نمانده بود.بگذار بنشینمدست هایم صورتت را قاب گرفته،دارم نوازشت می کنم اماحالم اصلا خوب نیست.فکر می کنموقتی زنی گونه اش برق می زند،رنگیجاییاز هراس تنهاییپریده. , ...ادامه مطلب

  • موقت و موقت پست یک درد ماندنی

  • داغ بی لیاقتی و بی چشم و رویی بعضیا انقدر سنگینه که تا ابد با یاداوریش جگرت اتیش بگیره!, ...ادامه مطلب

  • روزنوشت یک بهارنارنج خسته

  • 1 دعای خوبی نیست..شایدم کار درستی نیست.. ولی خدا از سر اونایی که باجون ادما بازی میکنن نگذره.. از سر بعضی ازین دکترا!! با این حال وضع همین مونده بود با تجویز داروی اشتباهی یه ابله مسموم شم! توقهی نمیشه داشت دکتری که دیرمیاد برای فقط رد کردن مریضا پنج دقیقه هم وقت نمیزاره و اونوقت دارویی مینویسه که ربطی به بیماریش نداره! 2 هنوز که هنوزه با دیدن سریال جومونگ یاداون نابغه هایی میوفتم که عاشق سوسانو شدن.ومیخواستن باهاش ازدواج کنن.. واونایی که اصرار داشتن اسم بچشونو بزارن سوسانو.. واقعا فازشون چی بود؟تا این حد ...؟؟! 3 امروز از صبح باوجود این مسمویت همش سرپا بودم و درحال تحرک.. وهی از شدت سردردو سرگیجه سرمو فشارمیدادم  بماند که اسید معدم اومد تو دهنم ..وتمام مدت دهنم مزه تلخ زهرمار میداد خستم(جسمی) واقعا دیگه نمیکشم(جسمی) خوابم میاد ولی انقدر خسته و سردردم که خوابم نمیبره فعلا ازلحاظ روحی خوبما جسمم داغونه:دی,روزنوشت,بهارنارنج ...ادامه مطلب

  • روایت یک دورهمی

  • داستان ازونجایی شروع میشه که واران پیغام داد و پرسید که دارم میرم مشهد؟!وهنوزم دلم میخواد ببینمش؟(من به شدت آدم فضولیم و دلم میخواد تک تک بلاگرارو ببینم:دی) ومتوجه شدم قراره بیاد مشهد,واینجا بود که طرح اون نقشه تو ذهنم اومد ازونجایی که با روحیه محبوبه آشنا بودم میدونستم غافلگیرش کنم کلی هیجان زده میشه برای واران نوشتم:به محبوبه نگو من براش هیچی نگرفتم میخوام تورو به جای کادو بدم بهش:))) وقرار برای,روایت,دورهمی ...ادامه مطلب

  • خاطره طوری+یک سوال مهم

  • 1 اگه یه روز تو تلویزیون اعلام کردن دخترکی از وحشت صدای سوت دیگ به رحمت خدا رفت..شک نکنید منم:| یعنی بعد این همه آشپزی هنوز از صدای دیگ وحشت دارم وصداش که میشنوم از جا میپرم و تا10دقیقه قلبم مثه گنفیشک میزنه و دست و پام میلرزه:| اصلا صدای کوفتیش با روحیه من سازگار نیست:|  من جهازنخریدم هنوز وتا وق, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها