لعنتی اسمش سردرد است. اوج که میگیرد، درد بی درمان است...تمام جسم و جانم را زیرو رو میکند..آن روی مدفون شده را.... انگار که گدازه ای در جمجمه ام گذاشته باشند همانقدر تبدار..میسوزم... داشتم میگفتم آن, ...ادامه مطلب
جدال بی رحمانه ایست... آخر مگر یک آدم.. یک دختر.. چقدر میتواند؟؟ این عجز این ناتوانی انگار چنگ انداخته گلویم را... مگر چقدر میشود جان کند وعاقبت مرگ آرزوها را دید؟؟ چقدر میتوانی با این نمیشود ها با این نتوانستن های لعنتی... با این مردم بی رحم جنگید؟؟؟ چقدر بشنوی و خودت را به آن راه بزنی.. تا کی دلت را به درد آورند و بخندی و از چرندیات روزانه بگویی.. میشنوی؟؟ تاکی میشود دندان روی جگر گذاشت؟؟؟ تب د,کلماتم,هذیان,دارند ...ادامه مطلب