چشم دل باز کن:)+صوت متن

ساخت وبلاگ


از کجا باید آغاز کنم؟ از کدامین نقطه؟ شاید مضحک به نظر رسد اما همه چیز به همین نقطه‌ آغاز بازمی‌گردد، به همین لبخند بهاری و اولین معنا از آغاز فصلِ زندگی؛ لحظه به لحظه زندگی را با همه‌ی پستی‌ها و بلندی‌هایش به سمت افق دیوانه‌وار طی می‌کنی، دردها را می‌فهمی، تلخی‌ها را می‌چشی و آرزوهایت را درون قلب ات هر روز جلا می‌دهی و حال که به امروز می‌رسی دست از دیوانگی بر‌می‌داری، و یک‌آن از حرکت می‌ایستی و به گذشته‌ات خیره می‌شوی، و بی‌آنکه بدانی، برای یک‌بار در زندگیت، تنها یک سوال ذهنت را مشوش می‌کند و این شروع فصل جدیدی برای تو می‌شود تا بی‌آنکه چرایش را درک کنی، تمام عمر گذشته را این‌بار وارونه‌وار به سمت اولین نقطه طی کنی، به سمت اولین قدم، و این حرکت شروع دوباره‌ی احساساتی در درونت می‌شود که شاهد سالیانی که گمان میکردی از دسته رفته‌اند باشی که سختی‌های هزاران ساله را درون وجود ات بیدار می‌کرد، و بی آنکه بدانی چرا، وجودت پر می شد از ثانیه‌های زهرآگینی که لحظه‌هایش ثانیه به ثانیه قلبت را می‌دَرید، گلویت را خنج می‌کشید و راه تنفست را تا سر حد مرگ دیوار می‌کرد!

بعد از بی‌وقفه کلنجار رفتن با خودت، این‌بار به زمان حال بازمی‌گردی، به خودت می‌آیی و بی‌آنکه دغدغه‌ای وجود ‌
ت را خدشه‌دار کند لبخندی از سر لذت درون آینه به خودت می‌زنی و خدا را از اینکه تمام این سال‌ها بی‌هوا رهایت نکرده شکر می‌کنی؛ آخر می‌دانی، حکایت ما، حکایت آدمیست درون اتاقی بسته با یک پنجره‌ی کوچک، قطار زندگی می‌گذرد ولی ما فقط همان قسمتی را شاهد هستیم که پیش رویمان است، درحالی که نمی‌دانیم در پس این روزهای تلخ و طاقت‌فرسا، چه روزهای زیباتری انتظار وجودمان را می‌کشد؛ مثل درخت بادام باغچه‌ی مادربزرگ که تمام زمستان درختی زمخت و عریان بود، ولی نوید عید که آمد، جان دوباره‌ای گرفت و زیباتر از همیشه خندید... روزهای تلخ ماندنی نیست، نوید عید نزدیک است، بوی خوش بهار مشامت را نوازش نمیدهد؟
دست از حسرت‌هایت بردار، درون آینه چوبی خودت را در آغوش بگیر و بی‌صبرانه برای روزهای تلخ و شیرین زندگیت بخند؛ چشم دل که باز کنی خواهی دید که خدایت چه دلبرانه هوای دل کوچکت را دارد.

  
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده‌ام فالی و فریاد رسی می‌آید



بشنوید




دریافت


صدای اولی کیفیتش بهتر بود اما بعضیا این یکی رو بیشتر پسندیدن:)



دریافت


مرسی مرسی از لطف بی منت دو دوست که خیلی برام با ارزش بود کمکشون:) فابر کبیر و یک خانم گل:)
میدونم یه جاهایی بد خوندم دیگه وسعم همین بود:)

ازیناست که میگم نخونید:)...
ما را در سایت ازیناست که میگم نخونید:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1its-me0 بازدید : 248 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1396 ساعت: 14:46