بعضی روزها

ساخت وبلاگ


بعضی روز ها هم هست..

اخم هایت را در هم میکشی..با کوچک ترین حرفی بهم میریزی...

وبعد ساعتغرقخودت میشوی ونمیدانی...

این منبی قراراز چیست؟؟!!

انقدر باخودت میجنگی که اخر چون طفلی خسته از حساب و درس...

 کوله ی منطقت را پرت میکنی گوشه ای و میروی سراغدل بیقرارت..

به نقطه ای خیره میشوی...

بعد آرام آرام اخم هایت باز میشود صورتت راباران اشکخیس میکند..

به یادمی اوری این توی منطقی همه یتونیست...

وایناخم هاوغرورظاهرت با چندورقخاطرهرنگ می بازد..

انوقت میفهمی چیزی راه نفس هایت را سد کرده..

چیزی دارد تمام نداشته هایت را قاب دیوار شکسته ی دلت میکند...

هرمیخی که به خرابه ی دلت کوبیده میشودبغضیرا به هق هق تبدیل میکند..

ونمیدانی چرا هنوز فرو نریخته این آواره دلت...

آنقد زجراوراست که میخواهی خودت کلنگی ب دست بگیری و بیوفتی به جان باقی مانده ی این ویرانه..

خدایا؟؟

میشود مرا درآغوشخودت بگیری وببری؟؟خیلی دورتر از این دنیای خاکی...



+اینم ازون دست نوشته هامه که خیلی دوستش دارم:)


ازیناست که میگم نخونید:)...
ما را در سایت ازیناست که میگم نخونید:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1its-me0 بازدید : 241 تاريخ : پنجشنبه 15 مهر 1395 ساعت: 10:54